در بيراهه ترديد...
جايي بين ترس و شجاعت...
مفهمومي عجيب از پيوند خون و مظلوميت...
در پي خود خواهي هاي خودم...
و چشمان دختر دو ساله ي تو...
من بازي خواهم كرد اين قمار دو سر باخت را...
حسي ميگويد به زودي مهمانت ميشوم برادرم...
انگار تقدير من نيز به سي نميرسد...
متن عاشقانه داستان عاشقانه شعر عاشقانه...برچسب : بيراهه رفته بودم,بيراهه اي در افتاب,بيراهه سريال,بيراهه ها,بيراهه معين رفيعي,مستند بيراهه,انتهاي بيراهه,نوران بيراهه,فيلم بيراهه, نویسنده : mansour1368a بازدید : 158